بسم الله الرحمن الرحیم
کاری از : www.620.blogsky.com
حق و باطل (قسمت نهم) |
حق و باطل
قسمت نهم : ناهنجاریهای دوران بیابان
1. گرایش به بتپرستی هنگامی که بنیاسرائیل از دریا گذشتند، قومی را دیدند که سر به سجده بر آستان بتانشان نهادهاند. آنان را از این کردار بتپرستان خوش آمد و نزد موسی رفتند، خواستند که خداوندی همانند خداوند آنان برایشان دست و پا کند. وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَی أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا یَا مُوسَی اجْعَل لَنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ؛1 و بنیاسرائیل را از دریا گذرانیدیم. و بر قومی گذشتند که به پرستش بتهای خود دل بسته بودند. گفتند: ای موسی، همان طور که آنان را خدایانی است، برای ما هم خدایی بساز. گفت: شما مردمانی بیخرد هستید. سی سال تلاش موسی(ع) برای یکتاپرستی این قوم نتیجهای نبخشیده است و اکنون آنان خدای نادیدنی را به لقای خدای دیدنی دروغین رها کردند.
2. طمعکاری آذوقة بنیاسرائیل از آسمان میآمد و هر کسی تنها باید به اندازة مصرف روزش از آن برگیرد. اگر بیش از آن برمیداشت و خمیر میکرد، تبدیل به کرم میشد. غذا آماده بود و آنها تمام اوقاتشان صرف آموزش و پیامدهای آموزش بود، اما پس از مدتی نزد موسی(ع) آمدند و گفتند: از این یکنواختی خسته شدهایم. یَا مُوسَی لَنْ نَصْبِرَ عَلَی طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا؛2 ای موسی، ما بر یک نوع طعام نتوانیم ساخت. از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه از زمین میروید، چون سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برویاند. خواستههای ایشان از اموری است که هیچ نیازی به آن ندارند. و نوعی تنوع طلبی است. حضرت آنان را بر حذر داشت و مأموریتشان را گوشزد کرد که باید برای رسیدن به آن مأموریت، سیری قناعتگرانه را طیکنند و تنوع طلبی آنان را از مسیر باز خواهد داشت؛ اما بنیاسرائیل نپذیرفتند. و خداوند امر فرمود جای اردوگاه را عوض کنند و به مصر در آیند که در آنجا همه چیز هست. 3 قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمْ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنْ اللَّهِ؛4 موسی گفت: آیا میخواهید آنچه را که برتر است به آنچه که فروتر است، بدل کنید؟ به شهری بازگردید که در آنجا هر چه خواهید به شما بدهند. مقرر شد بر آنها خواری و بیچارگی و با خشم خدا قرین شدند. نتیجه این بود که برای خرید پیاز باید پول داد و برای پول داشتن باید کار کرد. لازمه کار کردن، از اردوگاه ماندن است. به قرض و نسیه و ... افتادند و آزادی از آنان سلب شد. آنها دریافتند که این تنوع خواهی چه ذلتی برایشان آوردو دوباره آنان را به بردگی و خفت کشانید. از اینجا بود که یهودیان این را در دستور کار خود قرار دادند و برای به زانو درآوردن اقوامی که با آن درگیر میشدند ، آن اقوام را دچار تنوع خواهی و لوکسگرایی میکردند. اجتماع وقتی دچار تنوع خواهی شد، با کمبود سرمایه روبرو و به استقراض کشیده میشود و استقراض ذلت نیز میآورد. راه دستیابی به عزت، قناعت است.
3. انحرافات عقیدتی و بدلسازی در عصر غیبت خداوند، موسی(ع) را به کوه طور خواند. در این دوران، همه دورهها و آموزشها را دیدهاند و علمایی در بین ایشان پیدا شده است. خواص قوم موسی(ع) به او گفتند: ما نمیپذیریم که تو با خدا سخن میگویی! ما از کجا یقین کنیم که تو واقعاً دستورات را از سوی خدا میآوری؟! تعدادی از ما را هم ببر.5 اگر حضرت اینها را نبرد، همه چیز به هم میریزد. هفتاد نفر از کسانی را که در این جمعیت هویت و جایگاهی دارند و سخنشان مورد اعتماد است برگزید.6 تا شاهد گفت و گوی خداوند با موسی(ع) باشند و به مردم خبر دهند. مردم در انتظار بازگشت پیامبرشان هستند. موعد سی شب گذشت و موسی(ع) بازنگشت و ده روز بر مدت افزون شد در حالی که بنیاسرائیل از این افزایش مدت بی خبر بودند.7 اکنون فرصتی است که میتوان این قوم را گمراه کرد. در این فاصلة ده روز، سامری ظهور کرد. سامری طلاهای بنیاسرائیل را که از فرعونیان نزد آنان مانده بود، جمع کرد 8 و گوسالهای آراست و آن را خدای بنیاسرائیل نامید. فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَی فَنَسِیَ؛9 و برایشان تندیس گوسالهای که نعرة گاوان را داشت بساخت و گفتند: این خدای شما و خدای موسی است، موسی فراموش کرده بود. فرصت انتظار برای نیروهای منحرف، زمینهای برای تخریب است. در حال انتظار یکی از عوامل تخریب، بدلسازی است. یکی از کارهای دشمن در درون جامعة منتظر، جعل بدل و تخریب است. در طول تاریخ شیعه نیز، در زمان غیبت، بدلهایی ظهور کردند. یکی از وظایف شیعه مبارزه با این بدلها بوده است. هارون(ع) که جانشین موسی(ع) در این دوران بود، به مبارزه با گوساله پرستی برخاست. اما اکثریت بنیاسرائیل، راه کفر را پوییده بودند و هارون مجبور به صبر شد. پس از پایان میقات صدای وحی بر طور طنین افکند تا هفتاد نفر همراه حضرت بشنوند. همراهان موسی(ع) را یا لذت صدا گرفته بود و یا کفر بر آنان چیره گشته بود، گفتند: شنیدن صدا کافی نیست، أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً؛10 خدا را به آشکارا به ما بنمای. اگر نشان ندهی، به مردم خواهیم گفت که خدایی نبود. موسی(ع) آنان را اندرز داد که ای قوم، خداوند به دیدهها در نمیآید. آنان نپذیرفتند و خداوند برای اینکه جهالتشان را به آنان بفهماند، به موسی(ع) گفت: از زبان خویش خواسته آنان را تکرار کن. موسی(ع) عرض کرد: رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَکِنْ انظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنْ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَی صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ؛11 ای پروردگار من، بنمای که در تو نظر کنم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید. به آن کوه بنگر، اگر بر جای خود قرار یافت، تو نیز مرا خواهی دید. چون پروردگارش بر کوه تجلی کرد، کوه را خرد کرد و موسی بیهوش بیفتاد. چون به هوش آمد، گفت: تو منزهی، به تو بازگشتم و من نخستیم مؤمنانم. خداوند با این کار به آنان آموخت که هرگز نمیتوان او را دید،12 اما همراهان موسی، با دیدن صاعقهای که کوه را مبدل به تلی از غبار نمود جان باختند. و این مشکلی برای موسی(ع) بود. او آنها را همراه آورده بود تا شاهد گفتوگوی او با خدا باشند. از خداوند یاری خواست و خدا همه را زنده کرد.13 موسی(ع) کتاب را گرفت و آنان نیز مصمم به ادای گواهی بر ارتباطاند. با سرعت به سوی قوم خویش حرکت کرد. خداوند او را خطاب کرد و فرمود: وَمَا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یَا مُوسَی. قَالَ هُمْ أُولَاءِ عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی. قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمْ السَّامِرِیُّ؛14 ای موسی، چه چیز تو را واداشت تا بر قومت پیشی گیری؟ گفت: آنها همانهایند که از پی من رواناند، ای پروردگار من، من به سوی تو شتافتم تا خشنود گردی. گفت: ما قوم تو را پس از تو آزمایش کردیم و سامری گمراهشان ساخت. تمام تلاشهای موسی(ع) برای هدایت این قوم، بر باد رفته بود. وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ وَأَلْقَی الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلَا تُشْمِتْ بِی الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ؛15 چون موسی خشمگین و اندوهناک نزد قوم خود بازگشت، گفت: در غیبت من چه جانشینانی بودید. چرا بر فرمان پروردگار خود پیشی گرفتید؟ و الواح را بر زمین افکند. و موسی رسید، برادرش را گرفت و به سوی خویش کشید. هارون گفت: ای پسر مادرم، این قوم مرا زبون یافتند و نزدیک بود که مرا بکشند. مرا دشمن کام مکن و در شمار ستمکاران میاور. حضرت با تمام این کارها این قوم را میآموزد که در راه حق باید تعصب داشته باشند، نه اینکه از کنار انحراف با خونسردی و آرامش بگذرند. موسی(ع) به سراغ سامری رفت. قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ. قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی؛16 گفت: و تو ای سامری، این چه کاری بود که کردی؟ گفت: من چیزی دیدم که آنها نمیدیدند. مشتی از آن خاکی که نقش پای آن رسول (جبرائیل) بود، بر گرفتم و در آن پیکر افکندم و نفس من این کار را در چشم من بیاراست. از این جا میتوان دریافت که بتگران، خود میدانند که بتان هیچ کاری از پیش نمیبرند و فایدهای ندارند. موسی(ع) میدانست، اما میخواست از زبان خود او برای قوم کشف حقیقت شود. حضرت پس از اثبات جرم سامری و پیروان او و نیز اعتراف او به جرم، فرمان محکومیت او را صادر کرد: قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَی إِلَهِکَ الَّذِی ظَلَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا؛17 گفت: برو، در زندگی این دنیا چنان شوی که پیوسته بگویی: به من نزدیک مشو. و نیز تو را وعدهای است که از آن رها نشوی. و اینک به خدایت که پیوسته عبادتش میکردی بنگر که میسوزانیمش و به دریا میافشانیم. بدین ترتیب سامری به سهگونه مجازات محکوم شد:
1. دوری از مردم، که برخی گفتهاند: به نوعی بیماری روانی به صورت وسواس شدید، دچار شد و از انسان هراس داشت؛ 2. کیفر اخروی؛
3. محو مظهر بت و حاصل تلاشهای او.18 از آن سوی، پیروان سامری و گمراهشدگان نیز میبایست توبه کنند و از کرده خویش اظهار پشیمانی کنند. محبت این گوساله در قلب مردم رفته و باید بیرون شود. اما برخی از آنان که در برابر گوساله سجده کرده بودند، در اعماق دل حاضر نبودند از آن بازگردند. وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمْ الْعِجْلَ.19 بر اثر کفرشان، عشق گوساله در دلشان جای گرفت. در نتیجه با استغفار مشکل حل نشد. خداوند متعال فرمود: توبة بالاتری لازم است. بگو گوساله پرستان یکدیگر را بکشند:20 وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَکُمْ بِاتِّخَاذِکُمْ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَی بَارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنفُسَکُمْ؛21 و آن هنگام را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من، شما بدان سبب که گوساله را پرستیدید، بر خود ستم روا داشتید. اینک به درگاه آفریدگارتان توبه کنید و یکدیگر را بکشید. این تنها راه توبه و بازگشت بنیاسرائیل به سوی خداوند بود و چارهای جز آن نبود. توبة برخی ناهنجاریها در اجتماع، بسیار سخت و طاقت فرساست.چراکه بنی اسرائیل انواع و اقسام معجزات الهی را دیده بود و هیچگونه توجیهی برای رفتار احمقانه خود مبنی بر پرستش گوساله نداشت.
4. پرسشگری جاهلانه و لجوجانه سومین ناهنجاری در بنی اسرائیل درگیر شدن با پرسشهای بی دلیل و بیهوده بود که اردوگاه را با مشکلی روبهرو ساخت که بعداً بنیاسرائیل با بهرگیری از این تجربه این نوع از تخریب را در دستور کار خود قرار دادند. قرآن ماجرای عبرتآموزی را در این باره نقل میکند. یکی از بنیاسرائیل، جنازة فردی از سبط جانبی را در بین خود یافت. صاحبان خون، آنان را متهم به قتل کردند. هر چه موسی(ع) تلاش کرد نتوانست قاتل را بیابد. اینان به دلیل اینکه قوم آزردهای بودند و آستانة تحملشان بسیار پایین بود یا به دلیل اینکه تازه از زیر یوغ فرعون نجات یافته بودند و بیش از حد متوقع بودند و یا به هر علت دیگری، هنگامی که مشکلی پیش میآمد، تا حد کفر بر رهبرشان، موسی(ع) فشار میآوردند. حضرت زحمت فراوان کشیده بود تا این مجموعه را بدین جا برساند. حضرت برای مشکلات این چنینی، از خداوند یاری میخواست. در این باره خداوند متعال به آنان امر فرمود برای یافتن قاتل باید گاوی بکشند. در این دستور اصلاً به نوع و خصوصیات گاو اشاره نشده بود. هر گاوی را میخریدند و ذبح میکردند، به این اثر میرسیدند. اما در پاسخ، به پیامبر خدا گفتند: أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنْ الْجَاهِلِینَ. قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِیَ قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا فَارِضٌ وَلَا بِکْرٌ عَوَانٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَافْعَلُوا مَا تُؤْمَرُونَ؛22 آیا ما را به ریشخند میگیری؟ گفت: به خدا پناه میبرم اگر از نادانان باشم. گفتند: برای ما پروردگارت را بخوان تا بیان کند که آن چگونه گاوی است؟ گفت: میگوید: گاوی است نه سخت پیر و از کار افتاده، و نه جوان و کار نکرده، میانسال. اکنون بکنید آنچه شما را میفرمایند. آنان با پرسشی بیهوده دایرة انتخاب را تنگتر کردند و از موسی(ع) خواستند: قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِینَ؛23 گفتند: برای ما پروردگارت را بخوان تا بگوید که رنگ آن چیست؟ گفت: میگوید: گفت گاوی است به زرد تند که رنگش بینندگان را شادمان میسازد. اما بیهودهگویی را رها نکردند و دوباره از ویژگیهای دیگر گاو پرسیدند. قَالُوا ادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنَا مَا هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ؛24 گفتند: برای ما پروردگارت را بخوان تا بگوید آن چگونه گاوی است؟ که آن گاو بر ما مشتبه شده است و اگر خدا بخواهد، ما بدان راه مییابیم. گفت: میگوید: از آن گاو نیست که رام باشد و زمین را شخم زند و کِشته را آب دهد. بیعیب است و یکرنگ. یافتن گاوی که جامع همة آن ویژگیها باشد، بسیار دشوار است. پس از مشکلات فراوان گاو را یافتند. صاحب گاو گفت: به شرط اینکه پوست آن را پر از طلا کنید و به من دهید، گاو را میفروشم. این مقدار پول برای ایشان بسیار سنگین بود. اما آنان مجبور بودند و بالاخره خواستة او را برآوردند و گاو را خریدند.25 پرسشهای بیهوده، هزینة سنگینی برای آنان به بار آورد. اما این تجربه به آنان آموخت که اگر بخواهند امتی را از پای درآوردند یا دچار معضلات کنند، باید آن امت را به پرسشگری بیهوده دچار سازند. پرسشگری صِرف، نباید تبلیغ شود، باید دانشاندوزی کرد. پرسش بسیار، برخاسته از جهل و عجله و لجاجت، مخرب است و نوعی مشغولیت کاذب برای مردم و رهبران مردم. پرسشهای دقیق و عمیق و دلسوزانه است که جامعه را رشد میدهد.26
پینوشت : 1. اعراف؛ آیه 138. 2. بقره، آیه 61. 3. ر.ک: تفسیر قمی، ج1، ص48. 4. بقره، آیه 61. 5. ر.ک: تفسیر قمی، ج1، ص241. 6. اعراف، آیه 155. 7. وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَی لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ. (اعراف، آیه 142). 8. طه، آیه87. 9. طه، آیه 88. 10. نساء، آیه 153. 11. اعراف، آیه 143. 12. ر.ک: تفسیر نمونه، ج6، ص339. 13. ر.ک: تفسیر قمی، ج1، ص241؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص30. 14. طه، آیات 83 ـ 85 . 15. اعراف، آیه 150. 16. طه، آیات 95 ـ 96 . 17. طه، 97. 18. تفسیر نمونه، ج13، ص285؛ و نیز ر.ک: مجمع البیان، ج4، ص28. 19. بقره، آیه 93. 20. ر.ک: تفسیر قمی، ج1، ص47. 21. بقره، آیه 54. 22. بقره، آیه 68. 23. بقره، آیه 69. 24. بقره، آیه 70. 25. ر.ک: تفسیر عیاشی، ج1، ص46. 26. در بسیاری از جوامع که رسانههای آزاد پرسشگر تبلیغ میشود، در عمل میبینیم که صهیونیستها و زرسالاران مادیگرا همة جایگاههای قدرت را در دست دارند و پرسشگری مردم و رسانهها، دو هدف عمده را پیگیری میکند: 1. دلخوشی مردم به وجود آزادی در جامعه؛ 2. مشغولیتهای کاذب و سرگرم کردن نیروی عظیمی از اجتماع به پرسشهای بیمورد و نامهم. البته در تمام کشورهای جهان، خط قرمزهای شدیدی وجود دارد. وجود قانون دادگاههای نورنبرگ و دادگاههای توکیو و ممنوعیت پرسش دربارة تاریخ یهود، در بسیاری از کشورهای غربی، مؤیدی قوی بر ادعای ماست.
کاری از : www.620.blogsky.com کاری از : www.620.blogsky.com |