بسم الله الرحمن الرحیم
کاری از : www.620.blogsky.com
حق و باطل (قسمت هفتم)...
حق و باطل
قسمت هفتم :فرجام دوران انتظار؛ ظهور موسی
اما همین بنیاسرائیل، کارشان به جایی رسید که خدای متعال لعنت دائمی را بر اینها فرستاد. در روایات داریم که مراد از «مغضوب علیهم» یهود است.1
نخستین جرقه وحی:
موسی(ع) در مسیر بازگشت راه را گم کرد. همسر او نیز به درد زایمان گرفتار شد.2 از دور نوری دید. گفت: همین جا بمانید. میروم تا کمکی بیابم. یا شعلهای آتش برای گرم کردنتان بیاورم.3 درختی دید سرسبز، که در فصل سرما زیر باران، آتش از آن شعلهور بود.
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی یَا مُوسَی. إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِی الْمُقَدَّسِ طُوًی. وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی. إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمْ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی؛4
چون نزد آتش آمد، ندا داده شد: ای موسی، من پروردگار تو هستم، پای افزارت را بیرون کن که اینک در وادی مقدس طوی هستی. و من تو را برگزیدهام، پس به آنچه میشنوی، گوش فرا دار. خدای یکتا من هستم. هیچ خدایی جز من نیست. پس مرا بپرست و تا مرا یاد کنی نماز بگزار.
موسی(ع) که در طلب آتش به سوی درخت آمده بود، با خطاب خداوندی رو به رو شد. او سالها در انتظار چنین روزی بود و امروز در این بیابان معشوق و معبود او با او سخن گفتن آغازیده است. گفت: پروردگارا، تمام هستی و ذکر و یادم، تنها تویی و دل از محبت غیر، به عشق تو شستهام.
خطاب دیگر رسید که ای موسی، پای افزار از پای برون آر.5 و این یعنی از هر چه جز من است، دل تهی دار، حتی زن و فرزند خویش.6
موسی(ع) که درگیر فکر زن و فرزند بود، با شنیدن خطاب الاهی، همه را فراموش کرد و خداوند مأموریت بزرگی به عهدة او گذاشت:
اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی؛7
به نزد فرعون برو که او سرکشی کرده است.
نشانههای رسالت:
اکنون رسالت سخت و بزرگی به گردن موسی(ع) نهاده شده است؛ رویارویی با مستکبر زمان که ادعای خداوندی دارد. ده سال پیش از دست مأموران او گریخته است و امروز باید برای ابلاغ رسالت خویش نزد او باز گردد. خداوند رسولان خویش را قدرتی میبخشد که با آنان بر منکران احتجاج کنند و دلیلی بر رسالتشان از سوی خداوند باشد؛ وگرنه، هرکسی میتواند ادعای نبوت کند. موسی(ع) نیز برای رویارویی با این مستکبر، نیازمند ابزارها و قدرتهای الاهی است. از سوی خداوند ندا رسید:
وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَی؛
ای موسی، آن چیست به دست راستت؟
موسی(ع) که اکنون مخاطب معبود و معشوق خویش قرار گرفته است. با شوقی فراوان در پاسخ خداوند گفت:
قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَی غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَی.8
این عصای من است، بدان تکیه میکنم و گوسفندانم را با آن به این سو و آن سو میبرم. فواید دیگری نیز برای من دارد.
پاسخ پرسش خداوند، یک کلمه بیش نبود. اما موسی(ع) اینگونه به تفصیل آن را پاسخ میگوید. این دیگر آن موسایی که وارد کوه طور شد نیست. با یک خطاب اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ، همه چیز او دگرگون میشود؛ زن و فرزند را فراموش میکند و وارد فضای دیگری میشود. آن قدر تجلی حق بر او لذت آفرین شده و او را محو خود کرده که در این شرایط، گفتوگو با خدای متعال را طولانی میکند و زن و فرزند را در آن حالت به فراموشی میسپارد.
هنگامی که حضرت موسی(ع) سنگینترین مأموریت را به گردن میگیرد، خداوند چند لحظه حالت عبادت و نماز به او میدهد. نماز معراج مؤمن است. حضرت در کوه طور در معراج خویش است. جالب است که در همین جا، که خدا با او صحبت میکند، میگوید: إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمْ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی.9 این بدان معناست که اگر میخواهی این وضعیت تداوم یابد، نماز بخوان. 10
پس از توضیح موسی(ع) خداوند امر فرمود که عصایش را بیندازد. موسی(ع) بیدرنگ عصای خویش را به کناری میاندازد. عصا به اژدهایی بس سترگ تبدیل میشود. موسی(ع) با دیدن این صحنه هراسید و گریخت. خداوند بار دیگر فرمود: ای موسی، باز گرد و نترس که ما آن را به شکل نخستینش باز میگردانیم.11
قَالَ أَلْقِهَا یَا مُوسَی. فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعَی. قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی. وَاضْمُمْ یَدَکَ إِلَی جَنَاحِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْرَی. لِنُرِیَکَ مِنْ آیَاتِنَا الْکُبْرَی؛12
گفت: ای موسی، آن را بیفکن. بیفکندش. به ناگهان ماری شد که میدوید. گفت: بگیرش و مترس. بار دیگر آن را به صورت نخستینش باز میگردانیم. دست خویش را در بغل کن، بی هیچ عیبی، سفید بیرون آید. این هم آیتی دیگر. تا آیتهای بزرگ خود را به تو بنمایانیم.
{در جایی دیگر (سوره طه آیه 22) خداوند می فرماید :
وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلى جَناحِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْرى
و دستت را به گریبان خود ببر تا نورانى بدون عیب بیرون آید، و این معجزه دیگرى است.
این دو حرکت یعنی فرو بردن دست در زیر لباس و نگاه داشتن آن و بیرون آوردن آن در حالی که سفید است بعد ها در لجنه های ماسونی (لژهای ماسونی) به دو نماد برای شناسایی اعضا بدل می گردد که این نشانگر نفوذ شدیدی یهود در جوامع مخفی است .بردن دست راست در زیر لباس و قرار دادن آن بر روی قلب نشان نظام در جه سه ماسونی و دست کش سفید به معنای ابیض (سفید) بودن دست موسی (ع) است .
البته ناگفته نماند از دید گاه ماسونها موسی یک کابالیست است نه پیامبر! }
«حیه» مارهای بسیار بزرگی را گویند که بسیار آرام حرکت میکنند و وزن زیادی دارند. برخلاف مارهای افعی که سریع حرکت میکنند. اما عصای موسی(ع)، به ماری با عظمت، مانند حیه تبدیل شد، اما با سرعتی چون افعی.13 آنقدر وحشتناک بود که موسی(ع) فرار کرد.14 حق هم داشت که بترسد. چرا که انسان هنگامی که با منظرهای هول انگیز و بی سابقه رویاروی میشود، و از آن سوی راهی برای رفع آن به نظرش نمیرسد، چارهای جز گریز نخواهد داشت. به ویژه آنکه هیچ سلاحی برای دفاع ندارد و حتی عصایش نیز اکنون تبدیل به آن چهره هراس انگیز شده است. و از سوی دیگر، دستوری از ناحیه خداوند نیامده است که در برابر چنین منظرهای بایستد و او تنها مأمور به انداختن عصا بوده است.15 خدا به او فهماند که دنیا را میتواند تغییر دهد، به شرطی که با ایمان به خدا عمل کند. خطاب «ألقها» بدین معناست که امیدت عصا و دیگر ابزارهای مادی نباشد. اگر خدا بخواهد همة اینها به گونهای دیگری عمل میکند. چیزی که نباید راه رود، حرکت میکند و بالعکس. «ألقها» یعنی تو رها کن باقی کارها با من. ابزار در مبارزهای که در راه خداوند باشد، آنگونه که ظاهرش نشان میدهد عمل نمیکند. وقتی که تو نیاز داری تبدیل به همان چیزی میشود که میخواهی.
خداوند از موسی خواست تا دستش را در گریبان کند. دستش را که درآورد، گویی آن شب تاریک روز شد. این نور در روز بر نور خورشید غلبه میکرد.16 این منبع انرژی چقدر باید حرارت تولید کند که نورش بر خورشید غلبه کند؟! اما این حرارت، آسیبی نداشت. این اعجاز است.17 این دو، نشانه پیامبری حضرت بود.
موسی(ع) در رویارویی با فرعون با مشکلات دیگری نیز رو به رو بود. او از خداوند تقاضای حل این مشکلات را داشت.
وَإِذْ نَادَی رَبُّکَ مُوسَی أَنْ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ. قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا یَتَّقُونَ. قَالَ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِی. وَیَضِیقُ صَدْرِی وَلَا یَنْطَلِقُ لِسَانِی فَأَرْسِلْ إِلَی هَارُونَ. وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ یَقْتُلُونِی. قَالَ کَلَّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ. فَأْتِیَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ. أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ؛18
و پروردگارت موسی را ندا داد که: ای موسی، به سوی آن مردم ستمکار برو: قوم فرعون. آیا نمیخواهند پرهیزکار شوند؟ گفت: ای پروردگار من، میترسم که دروغگویم خوانند. و دل من تنگ گردد و زبانم گشاده نشود. هارون را رسالت ده. و بر من به گناهی ادعا دارند، میترسم که مرا بکشند. گفت: هرگز، آیات مرا هر دو، نزد آنها ببرید. ما نیز با شما هستیم و گوش فرا میدهیم. پس نزد فرعون روید و بگویید: ما رسول پروردگار جهانیان هستیم، که بنیاسرائیل را با ما بفرستی.
{نکته بسیار ظریف و زیبایی که در این آیه نهفته است همراهی حضرت حق با دو برادر مامور، موسی و هارون است .در ابتدا خدا به آن دو می فرماید "اذهبا" که معنی "شما دوتن بروید" است و در ادامه می فرماید: "فاتیا" که به اشتباه دوباره بروید معنا شده در حالی که معنای آن "بیایید" است .
در واقع خداوند به آندو می فرمایید : "من نیز با شما هستم و گوش فرامی دهم ،پس به سوی فرعون بیایید" و این به بدین معناست که خدا میفرماید من زودتر از شما آنجا هستم شما هم بیایید!}
موسی(ع) چهار مشکل بر سر راه این مأموریت بزرگ میدید و از خداوند تقاضای حل آنها را کرد:
تکذیب از سوی فرعونیان، ضیق صدر خویش، عدم فصاحت کافی، خونخواهی فرعونیان.
او از قبطیان کسی را کشته بود و فرعونیان نیز درصدد قصاص او بودند. با مطرح کردن نبوت، آنان مسئله قتل را پیش میکشیدند و او را مجرم جلوه میدادند.
خداوند تقاضای موسی را پاسخ گفت و به او اطمینان داد که در حوادث سخت یاریتان خواهم کرد و شما با اطمینان خاطر پیش روید و محکم در این راه گام بردارید.19
خداوند دو مأموریت به موسی(ع) ابلاغ کرد: 1. فرعون را به اسلام دعوت کند؛ 2. بنیاسرائیل را از چنگ فرعون درآورد. با این دو ماموریت، ایشان وارد مصر شد.
آغاز عملیات الهی:
مبارزه آغاز شد. نخستین مأموریت او، فراخوان فرعون به اسلام بود. وارد کاخ شد و در برابر فرعون ایستاد. پیشبینی موسی(ع)، اتفاق افتاد. فرعون با دیدن موسی(ع) عملیات خویش را برای تخریب شخصیت او آغاز کرد:
قَالَ أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیدًا وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ. وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنْ الْکَافِرِینَ؛20
گفت: آیا به هنگام کودکی نزد خود پرورشت ندادیم و تو چند سال از عمرت را در میان ما نگذرانیدی؟ و آن کار را که از تو سر زد، مرتکب نشدی؟ پس تو کافر نعمتی.21
فرعون حقانیت موسی(ع) را دریافته است22 و میداند که دعوت او با استقبال همراه خواهد شد اما دست از مسیر خویش بر نمیدارد و بر کفر پای میفشارد. او بلافاصله موسی را خشونت طلبی معرفی میکند که اگر به قدرت برسد، تنها خونریزی میکند. حضرت در این زمینه پاسخ را آماده کرده بود. گفت:
قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنْ الضَّالِّینَ فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْمًا وَجَعَلَنِی مِنْ الْمُرْسَلِینَ وَتِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرَائِیلَ؛23
(موسى) گفت: آن کار را هنگامى کردم که از راه بیرون بودم و چون از شما بیم داشتم از دستتان گریختم و پروردگارم به من فرزانگى و دانش بخشید و از پیغمبرانم کرد ،آیا این نعمتى است که منت آن را به من مىنهى که پسران بنى اسرائیل را به بردگى گرفتهاى؟ 24
در برابر عملیات روانی دشمن، شمشیر فایده ندارد. باید آن را با عملیات روانی پاسخ داد. اگر با ابزار غیر مناسب به میدان روید، نتیجهای جز شکست نخواهد داشت. تنها باید آن قفل عملیات روانی را با ظرافت موسوی و قرآنی شکست. موسی(ع) بسیار زیبا پاسخ داد. گفت: تو باید بر من منت بگذاری که مرا بزرگ کردهای، یا من باید به تو اعتراض کنم که بنی اسرائیل را به بندگی گرفتهای؟ تو کودکان را به قتل میرساندی و مادر من برای اینکه من از دست تو نجات یابم، مرا به رودخانه سپرد و آب مرا به کاخ تو آورد. تو حق نداری بر من منت بگذاری. تو برای جلوگیری از ولادت موعود بنیاسرائیل، آنان را به اسارت کشیدی و چه خونها که نریختی.
هنگامی که موسی(ع) با قاطعیت تمام پاسخ فرعون را داد و او را درمانده ساخت، فرعون مسیر کلام را تغییر داد و موسی را که گفته بود «من فرستادل پروردگار عالمیان هستم» مورد سؤال قرار داده، از ماهیت خداوند میپرسد:
قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِینَ. قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا إنْ کُنتُمْ مُوقِنِینَ؛25
فرعون گفت: پروردگار جهانیان چیست؟ گفت: اگر به یقین میپذیرید، پروردگار آسمانها و زمین و هر چه میان آنهاست.
فرعون دوباره دست به عملیاتی دیگر زد. طاغوتیان همواره در رویارویی پیامبران و در پاسخ دعوت آنها به یکتاپرستی، مُهر دیوانگی بر پیشانی آنان زدهاند تا بلکه اطرافیان خویش را از گرویدن به آنان باز دارند.26
قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمْ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ؛27
فرعون گفت: این پیامبر که بر شما فرستاده شده، دیوانه است.
و پس از تهدید اطرافیان، که نباید به موسی ایمان آوردند، از او آیتی برای رسالت خویش خواست. و اینجا موسی(ع) عصای خویش را فرو افکند.28
از عصای موسی(ع) سه تصویر در قرآن آمده است: حَیَّةٌ تَسْعَی( ماری که میدود)29؛ ثُعْبَانٌ مُبِینٌ30( اژدهای راستین)؛ رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ31 ( همانند ماری که میجنبد) شاید این هر سه تصویر، مکمل یکدیگر باشند و با هم تناقضی ندارند. عصای موسی به فرمان خداوند در ستبری همانند اژدها، در چابکی همانند مار دونده و در بیمانگیزی، مانند مار جنبنده بود. از آن سوی، شاید این سه تصویر نشان از آن دارد که عصا به شکلهای گوناگون و مارهای مختلف درمیآمده است.32 مار حرکت کرد و سوی فرعون رفت. و فریاد دادخواهی فرعون به هوا خواست و موسی(ع) دست برده، عصای خویش را برگرفت. موسی(ع) دست در گریبان برده، ید بیضای خویش را بیرون آورد.33 نور خیره کننده دست موسی(ع) نیز بر ظلمت طاغوت تأثیری نبخشید. سپس فرعون همانند طاغوتیان پیشین، عملیات روانی دیگری را آغاز کرد و موسی(ع) را متهم به سحر کرد:
قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِیمٌ. یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ؛34
به مهتران قومش که در کنارش بودند گفت: این مرد جادوگری داناست. میخواهد به جادوی خود، شما را از سرزمینتان بیرون کند. چه رأی میدهید؟
فرعون سپس به موسی(ع) گفت: گمان نکن ما قادر نیستیم همانند این سحرهای تو را بیاوریم، به یقین به همین زودی سحری همانند آنچه تو آوردی، نشانت خواهیم داد.35 و برای آنکه قاطعیت بیشتری نشان دهد، گفت: هم اکنون تاریخش را معین کن. باید میان ما و تو وعدهای باشد که نه ما از آن تخلف کنیم و نه تو از آن؛ آن هم در مکانی که نسبت به همگان یکسان باشد.36 زمامداران زورگو برای اینکه حریف خویش را از میدان به در کنند و به اطرافیان خود که گاهی تحت تأثیر قرار گرفتهاند، قدرت و روحیه بدهند، برخوردی اینگونه قاطع میکنند و سر و صدای زیاد به راه میاندازند. ولی موسی(ع) با خونسردی تمام و بیآنکه هراسی به دل راه دهد، گفت: من آمادهام، هم اکنون روز و ساعت آن را تعیین میکنیم.37
قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَأَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًی؛38
گفت: موعد شما روز زینت است و همة مردم بدان هنگام که آفتاب بلند گردد، گرد آیند.
فرعون پس از ترک آن مجلس و جدا شدن از موسی و هارون(ع) نشستهای مختلفی با مشاوران مخصوص و اطرافیان مستکبرش تشکیل داد، سپس از سراسر مصر، ساحران را به پایتخت فراخواند و آنان را با تشویق فراوان به این مبارزه سرنوشتساز دعوت کرد.
قرآن از این نشستهای فرعون با یک جمله کوتاه یاد میکند:
فَتَوَلَّی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتَی؛39
فرعون بازگشت و یاران حیلهگر خویش را گرد کرد و باز آمد.40
رسوایی بزرگ :
روز موعود فرا رسید و ساحران از تمام نقاط تحت حاکمیت فرعون گرد آمدند.41 موسی(ع) نخست فرعونیان و ساحران را به سوی حق دعوت کرد و آنان را از عذاب خداوند پرهیز داد.42 سخنان قاطع موسی که هیچ شباهتی به سخن ساحران نداشت، و از دل پاک او برخاسته بود، بر بعضی دلها اثر گذاشت و در میان جمعیت اختلاف افتاد. برخی طرفدار شدت عمل بودند و برخی به شک و تردید افتاده بودند و احتمال میدادند موسی(ع) پیامبر موعودشان باشد. به ویژه آنکه لباس چوپانی و چهره ساده آنان نیز بر این تردید میافزود. این تردید بر زبانها جاری شد و نجوای جماعت برخاست.43 ولی به هر حال طاغوتیان رشته سخن را به دست گرفتند و بر مبارزه با موسی(ع) و سحرش تأکید ورزیدند.44 مبارزهای بزرگ و حساس میان حق و باطل در برابر دیدگان مردم آغاز شد.
قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَإِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَی. قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَی؛45
گفتند: ای موسی، آیا تو میافکنی یا ما بیفکنیم. گفتند: شما بیفکنید. ناگهان از جادویی که کردند چنان در نظرش آمد که آن رسنها و عصاها به هر سو میدوند.
ساحران برای اینکه اعتماد به نفس خویش را به مردم نشان دهند، از موسی(ع) میپرسند: آیا تو میافکنی یا ما بیفکنیم. و موسی(ع) که به پیروزی نهایی خویش ایمان داشت، گفت: نخست شما بیفکنید.46 عصا و طنابهای ساحران به صورت مارهایی کوچک و بزرگ و رنگارنگ در میدان به جنبش در آمدند. آن قدر صحنة سحر طبیعی بود که موسی(ع) نیز ترسید.47 هراس موسی(ع) از این بود که امروز حق شکست بخورد و معجزات او در برابر سحر ساحران، نابود شود.48 خداوند فرمود:
قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلَی. وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلَا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی؛49
مترس که تو برتر هستی. آنچه در دست داری بیفکن تا هرچه را که ساحران ساختهاند، ببلعد. آنان حیله جادو ساختهاند و جادوگر هیچ پیروز نمیشود.
در جشن عمومی که تمام مردم به تماشا آمدهاند، اگر موسی(ع) پیروز شود ارزشمند است. حضرت عصا را انداخت و عصا، به اژدهای بزرگی تبدیل شد و تمام سحر ساحران را در کام خویش فرو برد.50
فَإِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ؛51
به ناگاه دیدند که همة جادوهایشان را میبلعد.
آنچه دشمن میآورد خیال و سراب است. سراب را یارای مبارزه با حقیقت نیست. فرعونیان، دیدگان مردم را جادو کرده بودند و نیروی آنان تنها خیال بود " یُخَیَّلُ إِلَیْهِ " و بس.52 از نیروی خیالی دشمن نباید هراسید.
امیرمؤمنان(ع) فرمود:
ایها الناس لاتستوحشوا فی طریق الهدی لقله أهله؛53
ای مردم، مبادا در راه هدایت، از شمار اندک رهروان هراسان شوید.
وقتی نقشة فرعون شکست خورد،:
فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَی؛54
ساحران به سجده وادار شدند. گفتند: به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم.
تمام ساحران که خود با فنون سحر به خوبی آشنایی داشتند با دیدن معجزه موسی، دریافتند که کار او از نوعی دیگر است و جز با اتصال به منبع الاهی انسان را توان چنین کاری نیست.55 بنابراین فرعون که برابر دیدگان مردم تحت حاکمیت خویش، رسوا شده بود، برای کم کردن تأثیر این رسوایی، دست به عملیات روانی دوباره زد و ساحران را متهم کرد که همگی از شاگردان موسی هستید و همو سحر به شما آموخته است و ایمان شما نیز توطئه از پیش برنامهریزی شده بوده است:
قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمْ الَّذِی عَلَّمَکُمْ السِّحْرَ؛56
فرعون گفت: آیا پیش از آنکه شما را رخصت دهم، به او ایمان آوردید؟ او بزرگ شماست که به شما جادوگری آموخته است.
نخستین سازمان بنیاسرائیل :
برخی از مردمان با دیدن پیروزی موسی(ع) به او ایمان آوردند و موسی(ع) آنان را امر به توکل و پایداری کرد.57 مأموریت نخست، دعوت فرعون بود نه مؤمن کردن او. اما مأموریت دوم بسیار دشوارتر است. چون باید با بنیاسرائیل تشکیل حکومت دهد و مراقب ایمان آنان باشد و با آنان قدس را فتح کند. اما بنیاسرائیل در حکومت فرعون، مردمانی مستضعف بودند که هیچ کاری نمیدانستند.
موسی(ع) چگونه باید این بار را به سر منزل مقصود برساند؟ خداوند تمام حاکمیت فرعون را در اختیار موسی(ع) قرار داده بود تا طی این فرصت، آمادگی اجمالی را در بنیاسرائیل ایجاد کند. موسی(ع) در این مدت، پیاپی به فرعون نشانه و معجزه نشان میداد، اما فرعون همواره بر کفر خویش پای میفشرد. اما در این مدت این آیات باعث میشد فعلاً با موسی(ع) مماشات کند و او و بنیاسرائیل را در مصر تحمل کند. در همین مدت، موسی(ع) نهایت بهرهبرداری را کرده و بنیاسرائیل را آماده ساخت.
وَأَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی وَأَخِیهِ أَنْ تَبَوَّأَا لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَبَشِّرْ الْمُؤْمِنِینَ؛58
به موسی و برادرش وحی کردیم که برای قوم خود در مصر خانههایی مهیا کنید. و خانههای خود را عبادتگاه سازید [و یا روبه روی هم بسازید] و نماز گزارید و مؤمنان را بشارت ده.
بنیاسرائیل، نخست باید سازمان بیابند و در کنار هم زندگی کنند. آنان تاکنون گروههایی پراکنده، شکست خورده، وابسته، طفیلی و آلوده و ترسان بودند. نه خانهای از خود داشتند و نه اجتماع و تمرکزی و نه برنامه سازنده معنوی و نه شهامت و شجاعت لازم برای یک انقلاب کوبنده. بنابراین موسی و هارون(ع) مأموریت یافتند برای بازسازی اجتماع بنیاسرائیل، مخصوصاً از نظر روحی، برنامهای در چند ماده اجرا کنند:
1. خانهسازی و جدا کردن مسکن خویش از فرعونیان؛ با این کار آنان با مالک شدن مسکن در سرزمین مصر، علاقه بیشتری به دفاع از خود و آن آب و خاک مییافتند؛ افزون بر آن، از خانههای قبطیان بیرون میآمدند و اسرار و نقشههای آنان به دست دشمنان نمیافتاد؛
2. خانههایشان را مقابل یکدیگر و نزدیک به هم بسازند؛ این کار کمک مؤثری به تمرکز و اجتماع بنیاسرائیل میکرد و میتوانستند مسائل اجتماعی را به طور عمومی بررسی کنند و برای انجام مراسم مذهبی گرد هم آیند و برای آزادی خویش نقشه بریزند؛
3. اقامه نماز؛ که آنان را به بندگی خداوند پیوند زند و قلب و روحشان را از آلودگی پاک سازد و اعتماد به نفس را در وجود آنان افزون کند و با تکیه بر قدرت پروردگار روح و جان تازه بگیرند؛
4. موسی(ع) مأمور میشود دست در درون زوایای روح بنیاسرائیل بیفکند و زبالههای ترس و وحشت را که یادگار سالیان دراز بردگی و ذلت بوده است، بیرون بکشد و با بشارت مؤمنان به فتح و پیروزی نهایی و لطف و رحمت پروردگار، اراده آنها را قوی و شهامت و شجاعت را در آنان پرورش دهد.59
ناگفته نماد در این دوران عده ای از بنی اسرائیل مصر زده (چیزی شبیه غرب زده) شده بودند و با ارتباط با سیستم کهانت روحانیون دربار فرعون و ساحران و جنگیران مصری دیانت پدران خویش را فراموش نموده بودند و به نوکری قبطیان خو گرفته بودند.ایشان هرچند سرسپرده دستگاه کهانت مصریان شده بودند لیکن برای قبطیان از نژاد پست(بنی اسرائیل) محسوب می شدند و از این حیث دیانت موسی (ع) برای این عده نیز به عنوان محملی محسوب گشت تا خود را همچون دیگران از آزارها رهایی بخشند، اینان کسانی هستند که بعد ها تخم تمرد را در دل بنی اسرائیل می کارند.
کاری از : www.620.blogsky.com
پیوشتها :
1. آیتالله خامنهای، روزنامه جمهوری اسلامی، شماره 4525.
2. تفسیر قمی، ج2، ص140؛ تفسیر برهان، ج4، ص217.
3. قصص، آیه 29؛ نورالثقلین، ج4، ص126؛ تفسیر برهان، ج4، ص217.
.4 طه، آیات، 10 ـ 14.
5. طه، آیه 12؛ عهد عتیق، خروج، باب 3، شماره 5.
6. احتجاج، ج2، ص528؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص460؛ بحارالأنوار، ج52، ص83.
.7 طه، آیه 24.
.8 طه، آیه 18.
.9 طه، آیه 14.
.10 اینکه ما در نمازهایمان، گمشدههای خویش را مییابیم، نشان از آن دارد که شیطان در ارزشمندترین اوقات مؤمن، بیشترین دخالت را میکند. این عادی نیست که انسان هنگام نماز این گونه بر غیر خدا تمرکز فکر مییابد.
11. عهد عتیق، خروج، باب 4، شماره 2 ـ 5.
.12 طه، آیات19 ـ 23.
.13 ر.ک: متشابهالقرآن، ج2، ص129؛ المناقب، ج3، ص249؛ مجمع البیان، ج18، ص81؛ منهج الصادقین، ج7، ص7؛ ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص489؛ بحارالأنوار، ج13، ص42.
14. قصص الانبیاء راوندی، ص151.
15. ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص490.
16. مجمع البیان، ج16، ص20.
17. درباره چگونگی نور ید بیضاء ر.ک: نورالثقلین، ج3، ص375؛ جوامع الجامع، ج2، ص418؛ منهج الصادقین، ج9، ص479؛ ترجمه تفسیر المیزان، ج14، ص200؛ تفسیر صافی، ج3، ص304؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص35؛ بحارالانوار، ج13، ص23 و ص 144.
.18 شعراء، آیات 10 ـ 17.
19. ر.ک: تفسیر نمونه، ج15، ص199.
.20 شعرا، آیات 18 و 19.
21. ر.ک: تفسیر قمی، ج2، ص118؛ قصص الانبیاء جزایری، ص236 و 245؛ بحارالأنوار، ج13، ص133.
22. قصص الانبیاء جزایری، ص250؛ بحارالأنوار، ج13، ص76 و 144.
.23 شعرا، آیات 20، 21 و 22.
24. ر.ک: تفسیر قمی، ج2، ص118؛ تفسیر تبیان، ج8، ص12؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص181؛ بحارالأنوار، ج13، ص120.
.25 شعرا، آیات 23 و 24.
26. ر.ک: صافات، آیه 36؛ دخان، آیه 14؛ ذاریات، آیه 39؛ ذاریات، آیه 52؛ قمر، آیه 9.
.27 شعرا، آیه 27.
.28 شعراء، آیه 31 و 32؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص181؛ نورالثقلین، ج4، ص49؛ تفسیر قمی، ج2، ص118.
.29 طه، آیه 20.
.30 اعراف، آیه 107 و شعراء، آیه 32.
.31 قصص، آیه 31 و نمل، آیه 10.
.32 متشابهالقرآن، ج2، ص129؛ المناقب، ج3، ص249؛ مجمع البیان، ج18، ص81؛ منهج الصادقین، ج7، ص7؛ ترجمه المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص489؛ بحارالأنوار، ج13، ص42.
33. شعرا، آیه 33؛ تفسیر قمی، ج2، ص118؛ قصص الانبیاء جزایری، ص236؛ بحارالأنوار، ج13، ص144.
.34 شعراء، آیه 34 و 35.
35. طه، آیه 58: فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ مَوْعِدًا لَا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنْتَ مَکَانًا سُوًی.
36. طه، آیه 58.
37. تفسیر نمونه، ج13، ص230.
.38 طه، آیه 59.
39. طه، آیه 60 و نیز ر.ک: اعراف، آیه 109.
40. تفسیر نمونه، ج13، ص231؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص187؛ بحارالأنوار، ج13، ص78: ج8، ص223؛ منهج الصادقین، ج6، ص3.
41. شعرا، آیه 37؛ منهج الصادقین، ج6، ص3؛ ج4، ص81؛ بحارالأنوار، ج13، ص78 و ص146.
42. طه، آیه 61. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص178؛ بحارالأنوار، ج13، ص148 و 94.
43. طه، آیه 62. ر.ک: بحارالأنوار، ج13، ص148 و 94؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص183؛ التبیان، ج7، ص183؛ مجمع البیان، ج4، ص114.
44. طه، آیه 63 و 64. ر.ک: بحارالأنوار، ج13، ص95.
.45 طه، آیه 65 و 66 و نیز ر.ک: اعراف، آیه 115 و 116؛ یونس، آیه 80؛ شعرا، آیه 40.
46. المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص190؛ تفسیر صافی، ج2، ص22.
.47 طه، آیه 67.
48. مجمع البیان، ج4، ص20؛ قصص الانبیاء جزایری، ص252. در علت ترس، تفاسیر اقوال گوناگونی را بر شمردهاند. ر.ک: نورالثقلین، ج3، ص384؛ مجمع البیان، ج4، ص20؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج14، ص191؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص210.
.49 طه، آیه 68 و 69.
50. قصص الأنبیاء جزایری، ص252.
.51 اعراف، آیه 117؛ شعرا، آیه 45.
52. اعراف، آیه 116.
.53 نهج البلاغه، خطبة 192.
.54 اعراف، آیه 120؛ و نیز ر.ک: شعرا، آیه 46؛ طه، آیه 70.
55. قصص الأنبیاء جزایری، ص252.
56. طه، آیه 71؛ و نیز ر.ک: شعرا، ایه 49؛ اعراف، آیه 123.
57. یونس، آیه 83 و 84.
.58 یونس، آیه 87 .
59. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج10، ص168؛ تفسیر نمونه، ج8، ص371.
کاری از : www.620.blogsky.com